جلوه ای از روح خدا
گذشتن از برزخ با دستخط امام!
|
در زمان حضرت امام خميني(ره) هزاران نامه از ايران و سراسر جهان به دفتر معظمله ميرسيد که ايشان در حد مقدور به بسياري از آنها پاسخ دادهاند. يکي از اين نامهها، نامه خواهري به نام مهين محمدي از اهالي کوهدشت لرستان است که با پول و دست خود ژاکتي براي حضرت امام بافته و همراه نامهاي خطاب به امام، در مورخه 19/11/1361 به ايشان تقديم کرده بود. |
![]() |
پاسخ امام خميني(ره) به نامه سراسر مهر و ارادت آن بانو، چنين بود:
«بسمه تعالي. دخترم؛ نامه محبت آميز شما با هدية ارزشمندي که با دست خود بافتهايد، واصل شد. از ارزشهاي معنوي اين نحو هديهها بايد ياد کرد که آن ارزشها نزد خداوند متعال ثبت ميشود. خداوند تعالي امثال شما فرزندان متعهد را براي اسلام حفظ و افزون نمايد، و ماها و شماها را با رحمت خويش قرين فرمايد. والسلام عليک و رحمةالله 10 جمادي الاولي 1403- روح الله الموسوي الخميني»

و اما 20 سال بعد، خانم مهين محمدي در يک سانحه دلخراش رانندگي به همراه دو فرزندش در دم جان ميدهند و همسرش از اين حادثه جان سالم به در ميبرد. خانم بتول محمدي، خواهرمرحومه محمدي نقل ميکند: خانواده ما از اين مصيبت سنگين بسيارمتاثر بود و شب اول قبر تا صبح، کنار قبر آن عزيزان از دست رفته به گريه و زاري و خواندن قرآن و دعا مشغول بوديم. تا اينکه نزديکيهاي صبح براي لحظاتي به خواب فرو رفتم؛ خواهرم را ديدم که با لحني نگران و عصباني چيزي را از همسرشان درخواست ميکردند، و مرتب تکرار ميکرد که من از همسرشان بگيرم و برايش بفرستم!
بيدار شدم و چيزي نگفتم و دوباره به خواب فرو رفتم و باز هم ايشان را ديدم که هم چنان با سماجت و نگراني به من اصرار ميکرد و ميگفت از علي(همسرش) بگير و برايم بياور! وقتي بيدار شدم، موضوع را با مادرم در ميان گذاشتم. بلافاصله با همسر خواهرم تماس گرفتند و ماجراي خواب مرا براي او تعريف کردند. علي آقا که در اين حادثه مجروح و در بيمارستان بستري بود گفت؛ همسرم سالها پيش، نامهاي به امام(ره) نوشته و جواب دريافت نموده و وصيت کرده بود که دستخط حضرت امام(ره) را به منظور شفاعت به همراهشان دفن کنند. به اين طريق از جريان نامه و وصيت ايشان باخبر شديم، و موضوع را با يکي از روحانيون معزز در ميان گذاشتيم و گفت، چون وصيت کرده، بايد نامه همراه ميت دفن شود. دستخط نامه مبارك امام خميني(ره) را پيدا کرده و با ايجاد شکافي کوچک، آن را در قبر مرحومه مهين محمدي قرار داديم. پس از مدتي آن مرحومه به خواب من آمد وگفت: «من که بايد ميرفتم! الان از هفت مرحله به راحتي گذشتم.»
(مجله معارف)
