حال عاشقی

در نمازم خم ابروي تو در ياد آمد             حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد 

اويس قرني در بعضي از شب ها مي گفت : امشب شب ركوع است . و تمام شب را در يك ركوع به سر مي برد .

در شب ديگر مي فرمود : امشب شب سجود است . و شب را به يك سجود به صبح مي رسانيد.

كسي به او گفت : اي اويس چگونه طاقت داري كه شب ها به اين درازي را به يك حالت مي گدراني ؟

اويس گفت : كجا شب دراز است ؟  كاشكي از ازل تا ابد يك شب بود تا من به يك سجود آن را به آخر ببرم و در آن ناله هاي زار و گريه هاي بي شمار نمايم .