حال عاشقی
حال عاشقی
در نمازم خم ابروي تو در ياد آمد حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد
اويس قرني در بعضي از شب ها مي گفت : امشب شب ركوع است . و تمام شب را در يك ركوع به سر مي برد .
در شب ديگر مي فرمود : امشب شب سجود است . و شب را به يك سجود به صبح مي رسانيد.
كسي به او گفت : اي اويس چگونه طاقت داري كه شب ها به اين درازي را به يك حالت مي گدراني ؟
اويس گفت : كجا شب دراز است ؟ كاشكي از ازل تا ابد يك شب بود تا من به يك سجود آن را به آخر ببرم و در آن ناله هاي زار و گريه هاي بي شمار نمايم .
+ نوشته شده در ۱۳۸۴/۰۵/۱۵ ساعت توسط فتحی
|