شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

*********************

در میان جمعم اما باز غربت میكشم

جُرم من اين است كه بار محبت میكشم

من همین در كنج عُزلت آخرش میبینمت

دودمان هجر را بعدش به عُزلت میكشم

من به جُرم عاشقي هرشب ملامت میشوم

من به جُرم عاشقي هرشب ملامت میكشم

با محبت میكِشي و با محبت میكُشي

هرچه دارم میكشم از اين محبت میكشم

هم میايم پیش تو هم پیش تو مي آورم

هم عبادت میكنم هم به عبادت میكشم

هرچه هم دارم در اين خانه خدمت میكنم

هركه ام دارم در اين خانه زحمت میكشم

گريه كن هاي تو آقايند ، آقاي من اند

خاك پاشان را به ديده عین تربت میكشم

آبرويم را بگیر و آب رويم را نگیر

گريه ام وقتي نمیگیرد خجالت میكشم

تا كه من يك روز در هفته مي آيم پیش تو

جان زهرا مادرت شش روز منّت میكشم

سمت روضه آمدن طيِّ طريقت كردن است

وقت مُردن هم خودم را سمت هیئت میكشم

يك دلي بشكن ز من تا گريه ي سیري كنم

ورنه بعد روضه ات تا صبح حسرت میكشم

بچه هاي ما به قربان زن و بچه ات حسین

با تو دور بچه هاي خويش را خط میكشم

منتت را میكشم هر سال راهم میدهي

گاهي از اوقات در گودال راهم میدهي

**************************

این اسبها از این بدنم پا نمی کشند

جانم درآمد از کفنم پا نمی کشند

تا که گلاب ناب مرا در نیاورند

از غنچه های یاسمنم پا نمی کشند

این نیزه ها که در جگرم پا گذاشتند

چون داد می زنم حسنم پا نمی کشند

می خواستم دوباره صدایت کنم ولی

یک لحظه هم از این دهنم پا نمی کشند

موی مرا به دست گرفتند و می کشند

اما زدست و پا و تنم پا نمی کشند

*************************

چشمی که بسته ای به رخم وا نمی شود

یعنی عمو برای تو بابا نمی شود

ای مهربان خیمه ، حرم را نگاه کن

عمه حریف گریه ی زنها نمی شود

تا جان نداده مادرت از جا بلند شو

زخم جگر به گریه مداوا نمی شود

باید مرا به سمت حرم با خودت بری

من خواستم که پا شوم اما نمی شود

باور نمی کنم چه به روزت رسیده است

اینقدر تکه سنگ که یکجا نمی شود

تقصیر استخوان سر راه مانده است

راه نفس گمان نکنم ، وا نمی شود

این نعل های تازه چه کردند با تنت

عضوی که از تو گمشده پیدا نمی شود

بی تو عمو اسیر تماشا شده ببین

قدت شبیه قامت سقا شده ببین

مثل دلم تمام تنت زیر و رو شده

دشتی از آه شعله زنت زیر و رو شده

پیراهنی که بر بدنت بود کنده اند

پیراهنی که شد کفنت زیر و رو شده

از بس که اسب بر بدنت تاخت با سوار

حتی مسیر آمدنت زیر و رو شده

با من بگو به دست که افتاده کاکلت

این طور موی پر شکنت زیر و رو شده

از بس که سنگ بر سر و پای تو ریخته

از بس که نیزه روی تنت زیر و رو شده

انگار جای فاصله ها پر نمی شود

از بس تمامی بدنت زیر و رو شده

***********************

تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند

از قَصد روی زخم تنم بیشتر زدند

قبل از شروع ذکر رَجَز مشکلی نبود

گفتم که بچه ی حسنم بیشتر زدند

این ضربه ها تلافی بَدر و حُنِین بود

گفتم و علی بر دهنم بیشتر زدند

می خواستند از نظر عُمق زخمها

پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند

*********************

لاله ي خشك شده! زينت صحرا شده اي

باغبان نیست ببیند كه چنین وا شده اي

برگ برگ بدنت ريخته دورم ، قاسم

بر زمین مانده و پا خورده اي و تا شده اي

سنگها نُقل شدند و به سرت پاشیدند

تازه دامادِ عمو...بَهْ . كه چه زيبا شده اي

آن قَدَر جسم نحیف تو به هم پیچیده

هرچه كه مي نِگرم شكل مُعمّا شده اي

خیز و برگرد به خیمه كه ببیند نجمه

مثل سقّا چه قَدَر خوش قد و بالا شده اي

استخواني سر راه نفسَت سبز شده

بي جهت نیست كه يادآور زهرا شده اي

*************************************

آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی

کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی

خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد

بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی

لشکری را ریختی، آخر تنت را ریختند

کار دستت داد آخر ضربه هایی که زدی

استخوان سینه ات میگفت اینجایم عمو

خوب شد پیدا شدی با دست و پایی که زدی

ذره ذره چون علیِّ اکبرم میبوسمت

این به جای بوسه هایِ بر عبایی که زدی

سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون میکشم

در إزای سیزده جام بلایی که زدی

**********************************

من برایت پدرم پس تو برایم پسری

چه مبارک پسری و چه مبارک پدری

یاد شب های مناجات حسن می افتم

می وزد از سر زلف تو نسیم سحری

همه گشتیم ولی نیست به اندازه ی تو

نه کلاه خوودی و نه یک زره ای نه سپری

من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم

می فرستم به سوی قوم تو را یک نفری

بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد

نیست ممکن بروی و دل ما را نبری

قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم

قمری را به روی دست گرفته قمری

نوعروست که نشد موی تو را شانه کند

عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری

تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی

دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری

بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم

از روی قامت تو رد شده هر رهگذری

جا به جا می شود این دنده تکانت بدهم

وای عجب درد سری وای عجب درد سری

*********************************

گُل پژمرده پژمردن ندارد

ز پا افتاده پا خوردن ندارد

مرا بگذار عمو برگرد خیمه

تن پاشیده كه بردن ندارد

**

بیا شوق مرا ضرب المثل كن

تمام ظرفهايم را عسل كن

براي آنكه از دستت نريزم

مرا آهسته آهسته بغل كن

**

لبم بوي پدر دارد عمو جان

سرم شوق سفر دارد عمو جان

تمام سنگها بر صورتم خورد

يتیمي دردسر دارد عمو جان

******************************

خوب است هرعاشق قرنی داشته باشد

دردست عقیق یمنی داشته باشد

گرمیل به قربان شدنی داشته باشد

بد نیست که معشوق لن ی داشته باشد

این جذبه عشق است که رد کردمت اینجا

ورنه پی چشمم نمی آوردمت اینجا

تو فرق نداري به خدا با پسرخویش

اینگونه عمو را مکشان پشت سرخویش

خوب است نقابی بزنی برقمرخویش

تا قوم زمینت نزند با نظرخویش

آخر تو شبیه حسنی،حرز بیانداز

تو یوسف صحراي منی،حرزبیانداز

ماه از روي چون ماه تو وامانده دهانش

زلف تو پریشان شد و دادند تکانش

حق دارد عمو این همه باشد نگرانش

این ازرق شامی و تمام پسرانش

کوچکتر از آنند به جنگ تو بیایند

گرجنگ بیایند به چنگ تو میایند

زن ها چقدر موي پریشان تو کردند

از بس که دعا بر تو و برجان تو کردند

وقتی که نظر بر قد طوفان تو کردند...

وقتی که نگه بر تو و میدان تو کردند

گفتند:نبردش چه نبردي است ماشالله

این طفل حسن زاده چه مردي است ماشالله

بالاي فرس بودي و بانگ جرس افتاد

بانگ جرس افتاد و به رویت فرس افتاد

از هرطرفی بال و پرت در قفس افتاد

سینه ت که صداکرد، عمو از نفس افتاد

از زندگی ات آه، تو را سیرنکرده؟

چیزي وسط سینه ي تو گیرنکرده؟

میل تو به شوق آمد و ضرب المثلت کرد

آئینه جنگیدن مرد جملت کرد

آنقدرعسل گفتی و مثل عسلت کرد

با زحمت بسیارعمویت بغلت کرد

از بسکه عدو سنگ به ظرف عسلت زد

دور و برت آنقدرشلوغ است که جانیست

خوبی ضریح تو به این است جدا نیست

برگیسوي تو خون جبین است،حنا نیست

نه ...بردن این پیکر تو کار عبا نیست

باید که کفن پوش بلندت بنمایم

آغوش به آغوش بلندت بنمایم

یک لحظه تو پاشو بنشین...جان برادر

آخرچه کنم ماه جبین ...جان برادر؟

تا پا مکشی روي زمین...جان برادر

از کاکل تو مانده همین؟...جان برادر

جسم تو زمین است .عمو ، میرود از دست

تو میروي ازدست ،عمو می رود از دست

**********************************

حیف مشتي ز كاكلت مانده

گیسويت دست قاتلت مانده

بیشتر مثل مجتبي شده اي

ولي افسوس بي صدا شده اي

مثل آئینه اي كه خورده زمین

تكه تكه جدا جدا شده اي

قد كشیدي شبیه عباسم

هر كجا تیغ خورده وا شده ای

هركجا دست مي زنم گود است

واي من غرق رد پا شده اي

زير سنگیني هزاران اسب

به گمانم که آسیا شده اي

سینه ات بس كه جا به جا شده است

استخوان ها پر از صدا شده است

*******************************

گلی که رفته ای اما گلاب برگشتی

چو آب رفته ای و چون شراب برگشتی

پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و

ز سُم اسب گرفتی جواب، برگشتی

روان شده بدنت بین دست هایِ عمو

بلند کردمت اما چو آب برگشتی

ستاره یِ حرمم بوده ای تو تا دیشب

قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی

به هم تنیده و پیچیده گشته پیکر تو

شبیه موت، پُر از پیچ و تاب، برگشتی

چه آمده سرت از چشمْ زخم این لشگر

چرا ز معرکه ات بی نقاب برگشتی؟!

به روی خاکِ بیابان که جای خواب نبود

رسیده ایم به خیمه، بخواب، برگشتی

**********************************

امان ز لحظه يِ آخر كه دست و پا مي زد

عموي بي كس خود را فقط صدا مي زد

امان ز تشگي و پا كشیدنش بر خاك

كه مُهر داغ دلش را به كربلا مي زد

نفس كشیدن اين گل چقدر سنگین بود

وَ نعل اسب به رويش چه بوسه ها مي زد

عجیب نیست كه قدش چو قد سقا شد

ز بسكه بر بدنش خصم نیزه جا مي زد

هر آنكه بود در آنجا تن يتیمش را

به روي خاكِ زمین يا كشید يا مي زد

به زير سُمِّ ستوران كمي ز آهش ماند

به راهِ آمدنِ مادرش نگاهش ماند

*********************************

تو كه حرفي نزدي حرف من اما مانده

به دلم حسرت يك گفتن بابا مانده

مادرت خورد زمین خواهر من خورد زمین

فقط اين بین عمو هست كه تنها مانده

كمرم خورد زمین بعد علي و گفتم

قاسمم هست اگر روز مبادا مانده

دير شد آمدنم ، قاتل تو طولش داد

حال بر گريه ي من گرم تماشا مانده

سیزده مرتبه بر پیرهنت نیزه زدند

همه رفتند از اين سینه و زهرا مانده

كاش میشد كه دوباره تو صدايم بزني

نقش يك نعل ولي روي لبت جا مانده

دشت پیداست كه از اين طرف سینه ي تو

نعل ها با تو چه كردند تنت وا مانده

میكشم بر سر دوشم سر و كتفت اما

نیمه اي از بدن توست كه اينجا مانده

*********************