شهادت حضرت عباس علیه اسلام

********************

شبیه چشم شما چشم هاي تر دارد

كسي كه خاك حسینیه را به سر دارد

میان روضه كه شد سرخ، چهره فهمیدم

كه وقت روضه ي تو چهره هم جگر دارد

حسین روز و شبم را گرفته میدانم

براي عاشقي ام عقل دردسر دارد

فقط به تربت ارباب سجده می چسبد

همیشه سجده ي ما مزه ي دگر دارد

مرا حواله نمودند خاك پا ببرم

هزار شكر كه اين خیمه رفتگر دارد

میان روضه نشستیم و عاشقي می گفت

بخوان دعاي فرج را دعا اثر دارد

هواي امشبمان فرق می كند انگار

نشسته مادري و دست بر كمر دارد

كسي كه داغ برادر كشیده میداند

كه روي قوت زانوي او اثر دارد

چقدر روضه ي ناگفته در گلو داريم

بیا به مجلسمان روضه ي عمو داريم

 * * * * * * * * * * * * * *

حضرت عشق حضرت سقا

كاشف الكرب سیدالشهدا

من به چشمت چنین لقب دادم

دو نگهبان زينب كبري

 * * * * * * * * * *

دستي كه در مقابل شه میشود دراز

بي دست علقمه ز كرم میكند پُرَش

 * * * * * * * * * * * *

مثل كبوتران كه به پر داشتن خوشند

پروانه ها به شمع سحر داشتن خوشند

ما زير پاي او جگري پهن كرده ايم

امثال ما فقط به جگر داشتن خوشند

آنانكه هیچ در خور نامش نداشتند

نذر قدوم يار به سر داشتن خوشند

اين كیسه هاي خالی ما سالهاست با

نان از تنور فاطمه برداشتن خوشند

از معجزات مزد كنیزي فاطمه است

اين نخل ها اگر به ثمر داشتن خوشند

تنها اگر پسر شود آواره ي حسین

اين مادران به فیض پسر داشتن خوشند

لاجرعه مستها همگي خوشدل اند و بس

مديون چشمهاي ابوفاضل اند و بس

آماده ام دوباره مسلمان كند مرا

با يك نظر ابوذر و سلمان كند مرا

از او توقّع من از اين هم فراتر است

حتي اگر كه نوح و سلیمان كند مرا

بابُ الحسین میشود و بنده میخرد

آماده ام كه عبد نگهبان كند مرا

آنجا كه پاي مركب او میكند گذر

عشق است اگر كه ريگ بیابان كند مرا

وقت ورودِ دسته به هیئت خدا كند

تیغ علم بیايد و قربان كند مرا

آنان كه از سراي تو پا پس كشیده اند

والله ارمنی علم كش نديده اند

او آمده است كه با سر به زيري اش

امضاءِ سربلندي مادر شود همین

آمد به يمن مَنسَبِ باب الحوائجي

مشكل گشاي اينهمه نوكر شود همین

پیش بنات فاطمه قد راست كرده است

تا سايبان چند كبوتر شود همین

با آن جلالت و عظمت آمده فقط

امّیدِ مادر علي اصغر شود همین

انصاف نیست خشكی لبهاي تشنه اش

با بند خیس مشك كمي تر شود همین

او آمده دل همه را ترجمه كند

سقا و آب و علقمه را ترجمه كند

 * * * * * * * * * * * * *

چقَدَر خوب كه غارتگر دلها شده اي

حیدري زاده، پسر خوانده ي زهرا شده اي

حضرتِ ماه كه خورشید پناهنده يِ توست

كاشف الكَربِ ولي الَهِ عُظما شده اي

قمر هاشمیان، سَروِ كَلابي هايي

اَلحق عباس، سزاوار تماشا شده اي

ضرباتي كه به صِفین زدي محشر كرد

الگوي مشق نبردِ نَخعي ها شده اي

حافظ عصمتِ ناموس خدايت كردند

همه ي دلخوشيِ زينبِ كبري شده اي

كمترين معجزه ي چشم تو سلمان سازي ست

حیفِ تو نیست بگوئیم مسیحا شده اي؟!

لشكر از هیبتِ عباسيِ تو ريخت به هم

دل به دريا زده و حسرتِ دريا شده اي

روي قولِ تو رقیه چه حسابي وا كرد

ذكر آرامش اصغر شب لالا شده اي

زخم شرمندگي اهلِ حرم با تو چه كرد

كه زمینگیر ترين ساقيِ دنیا شده اي

هیچ كس فكر نمیكرد زمینت بزنند

بَد زمین خورده ولي بر سر نِي پا شده اي

چقدر كم شده اي! حجم تنت را بُردند

زير پا سخت در اين معركه پیدا شده اي

اي گُل اُمِّ بنین اين چه شكوفا شدني ست؟!

علقمه گُل شده از بسكه ز هم وا شده اي

حرمله چَشم تو را از حَدَقه بیرون ريخت

خار چَشم همه ي تنگ نظرها شده اي

شیر شد ريخت سر شانه سرت را ز عمود

ديد وقتي كه تو بي دستي و تنها شده اي

آب گشتي و نشد تا به حصیرت ببرند

اي كه در كوچكيِ قبر معمّا شده اي

 * * * * * * * * * * * * * * * *

در علقمه صدايِ دو مادر به تو رسید

شرمندگي من دوبرابر به تو رسید

باب الحوائج همه يِ خیمه هايِ من

سقايي حريم پیمبر به تو رسید

من تشنه يِ دوباره برادر شنیدنم

حالا صدا بزن كه برادر به تو رسید

از دست دادنِ تو مرا ورشكست كرد

باشد، ولي شفاعت محشر به تو رسید

فهمیده اند كشتن تو كشتن من است

بیهوده نیست اينهمه لشگر به تو رسید

نذرت قبول، خوب فدايِ علي شدي

هر كینه اي كه ماند ز خیبر به تو رسید

فرقَت عمود خورد، عمودِ حرم شكست

ارثِ سر شكسته يِ حیدر به تو رسید

وقتي سر تو بند نشد رويِ نیزه ها

بي معجري به خیمه و معجر به تو رسید

قبر تو كوچك است، گناهِ رباب چیست؟!

میگشت در پي علي اصغر به تو رسید

وقتي شهیدها سرشان رو به نیزه شد

تنها سر تو بود به پهلو به نیزه شد

 * * * * * * * * * * * * * * *

جانم فداي تو به فداكاري ات قسم

بر خونِ از دو چشم تر و جاري ات قسم

دستت قلم شده ست به فكر علم نباش

من از تو راضي ام به علمداري ات قسم

ماهِ قبیله ام ز چه شق القمر شدي؟

حرفي بزن به زخم سر كاري ات قسم

من غُصه ي تو و تو غم مشك میخوري؟

كافیست حرفِ آب به غمخواري ات قسم

حتي اگر به دشت لبت آب میرسید

حرفي نمیزدم به وفاداري ات قسم

اي باوفا فداي وفايت ز جا مخیز

افتاده نیز ياوري، بر ياري ات قسم

 * * * * * * * * * * * * *

اگر گم کرده ام راه حرم را

من از دست داده ام آب آورم را

به بالینش رسیدم دیدم آنجا

نشسته دیده گریان مادرم را

عَلم افتاده یک سو, مَشک یک سو

به خون دیدم مَهِ خوش منظرم را

مرا گفتا مبر جسمم به خیمه

رسان ازمن سلامی خواهرم را

نشد ممکن که تا آرم ز میدان

تن پر خاک و خون افسرم را

دگر سودی ندارد زنده ماندن

به میدان باید آرم اصغرم را

 * * * * * * * * * * * * * * *

گر نخیزی تو زجا ، کار حسین سخت تر است

نگران حَرَمَم ، آبرویم در خطر است

قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:

بی علمدار شده ، دستِ حسین بر کمر است

داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی

بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است

دست از جنگ کشیدند و به من میخندند

تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است

نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟!

چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است

پیش من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن

که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است

علقمه پر شده از عطر گل یاس ، بگو

مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است؟!

به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند

قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است

اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد

گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است

تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم

دستت افتاده ز تن ، فرق تو شق القمر است

وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار

که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است

 * * * * * * * * * * * * * *

دست تو را دوباره به چشمانِ تر زنم

شايد كه مرهَمي شود و بر جگر زنم

پلکی که خون گرفته به سختی تکان بده

شاید نمیرم و نفسی بیشتر زنم

باید هزار بوسه بگیرم که بوسه ای

بر زخم های دشنه و تیغ و تبر زنم

مشکت کجاست تا که بگویم رباب را

آبی نمانده بر لب خشک پسر زنم

حالا كه بر غم من و تو خنده میكنند

بگذار دست بي كسي ام بر كمر زنم

دستت به رويِ خاك و همه دست میزنند

در اين میان منم كه دو دستي به سر زنم

 * * * * * * * * * *

گفتی میان خیمه برایت دعا کنم

فکری برای ناله ی ادرک اخا کنم

برخیز و بین مرا به تَمَسخُر گرفته اند

آخر چطور پیش تو بايد نوا كنم

با من نگو كه جان برادر مرا نبر

اصلاً نمیشود كه تو را جا به جا كنم

ديگر عبا نمانده بچینم تو را در آن

ديگر جوان به خیمه نمانده صدا كنم

گیرم درآورم همه را من خودت بگو

با ابروان وا شده از هم چها كنم؟
من هرچه زودتر به سويِ خیمه میروم

تا گوشواره هاي دختر دلخسته وا كنم

من میروم به خیمه كه هم بهر پیكرت

هم از براي معجر زينب دعا كنم

حالا که میروی سخنی گو چگونه من

بعد از تو پاسداری از این خیمه ها کنم

 * * * * ****** * * * *

اي قد بلند، در دلِ صحرا بلند شو

اي قد خمیده، اي قَدِ طوبا بلند شو

بعد از تو نیست قُوَتِ قلبي به خواهرم

بعدِ تو میشوم تك و تنها بلند شو

از خیمه گاه تا به كنار تو آمدم

ناله زدم مُدام كه سقا بلند شو

دور و برم ببین همه در حالِ شادي اند

پايان بده به خنده و هورا بلند شو

بنگر كه دشمنان همه نزديكتر شدند

آرامش دلِ همه زن ها بلند شو

راضي نشو كه گريه كنم اينهمه در اين

دشتي كه هست غرق تماشا بلند شو

يك دشت چشمشان به من و اهل خیمه ها

تا كه نرفته خیمه به يغما بلند شو

دستِ تو روي خاك ولي دستِ دخترم

از ترس رفته است به بالا بلند شو

حالا كه مادرم به كنار تو آمده

حدِّاقل به خاطر زهرا بلند شو

**********************

چشم كردند حسودان قمرم را، چه كنم؟

اين بلايي كه غم آورده سرم را، چه كنم؟

تا شكستي همه جايِ تن من تیر كشید

تو بگو پشت و پناهم كمرم را چه كنم؟

نیمه ي جانِ من از داغ پسر رفت ز دست

نیمه جانیست و اين مختصرم را چه كنم؟

از خدا بي خبران تیر به مشكت زده اند

عطش اصغر خونین جگرم را چه كنم؟

من چگونه بدنت را ببرم تا خیمه؟

خنده و هلهله ي دور و برم را چه كنم؟

بعدِ تو فاتحه ي چادر و معجر خوانده ست

همه رفتند و تو رفتي و حرم را چه كنم؟

 * * * * * *

عباس زمین خورد و زمان میلرزيد

از ترس زمین و آسمان میلرزيد

زنهاي حرم به رو نمي آوردند

اما بدن تمامشان میلرزيد

 * * * * * * * * * * *

ز بس كه بردن هر تكه ات هنر شده است

كنار علقمه دعوا سر قمر شده است

خدا كند كه به صورت ز زين زمین نخوري

كه تیر مانده به چشم تو دردسر شده است

مكش چنین به زمین پا برادرت آخر

كنار پیكر تو دست بر كمر شده است

تعادل تو به هم ريخت از عمود كه من

تعادل قدمم از كفم به در شده است

جگر نداشتم از بعد اكبرم حالا

تمام دور و برم لخته ي جگر شده است

خداروشكر كه زينب نیامده تا كه

ببیند آن قد و بالا چه مختصر شده است

هزار اشاره يِ انگشت آمده سوي
 قدِ غريب تريني كه مختصر شده است

تورا به جان رقیه بلند شو برويم

عدو سويِ حرمَ الله حمله ور شده است

تمام كرب و بلا سوخت تا چنین گفتي

حسین پهلويِ مادر شكسته تر شده است

ز شرم، پیكر من را رها كن و بگذر

چقدر مادرمان غیرتي سپر شده است

نخواستم كه دگر نیزه را ببوسي با

لبي كه از تريِ مشكِ آب تَر شده است

 * * * * * * * * * * * * *

گفتم که آب را ببرم خیمه ها نشد

شرمنده ام بگو به خدا بچه ها نشد

آقا ببخش من همه جایم شکسته است

تو آمدی به پایت ابالفضل پا نشد

آقا ببخش هر چه که شد تیر خورده ام

شرمنده ام که نیزه و شمشیر جا نشد

حتی هنوز پرچم تو بین دستم است

دستم بریده پرچمت از آن جدا نشد

 * * * * * * * * * * * *